یکی از بچه ها زخمی شده است و دیگران همگی در اطرافش جمع شده اند و از سر محبّت به او شکلات می دهن. یکی از بچه ها به شوخی می گوید: سرش افتاده بود، پیوند کردیم! و این حرف را به گونه ای می گوید که اگر کسی این بچه ها را نشناسد می پندارد آنها مرگ را به بازی گرفته اند. امّا نه، ما که به آنها آشنا هستیم می دانیم که اینچنین نیست. آنها بیش از هر کس دیگری به مرگ می اندیشند و به عالم آخرت ایمان دارند و درست به همین دلیل است که از مرگ نمی ترسند.
یکی از بچه ها می گوید: عاشقی این حرف ها را هم دارد و منظورش عشق به حسین(ع) است و باز آن جراحت هزار و چند صد ساله در سینه ی ما زنده می شود؛ جراحت کربلا را می گویم. آری، اگر می خواهی که حزب الله را بشناسی این چنین بشناس: او اهل ولایت است، عاشق امام حسین(ع) است و از مرگ نمی هراسد. سلام بر حزب الله.
تربت پاک خوزستان بار دیگر میزبان قدوم مبارکس است که راه تاریخ را به سور نور می گشایند. حزب الله، مردانی که تند باد عواصف آنان را نمی لرزاند، از جنگ خسته نمی شود، ترسی به دل راه نمی دهند، بر خدا توکل می کنند و عاقبت نیز از آنِ متقین است.
بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نام ها. نه کربلا حرم حق است و هیچکس را جز یاران امام حسین(ع) راهی را به سوی حقیقت نیست.
کربلا، ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر. ما می آییم تا بر خاک تو بوسه زنیم و آنگاه روانه ی دیار قدس شویم.
گزیده ای از گنجینه آسمانی شهید سید مرتضی آوینی